تعریف فرهنگ
در فرهنگ فارسی عمید، فرهنگ عبارت است از دانش، ادب، معرفت، تعلیم و تربیت، آثار علمی و ادبی یک قوم یا ملت (کاویانی، 1390، 3).
از نظر شریعتی فرهنگ عبارت است از مجموعه ساختهها و اندوختههای مادی و معنوی یک قوم یا نژاد یا ملیت خاص در طول تاریخ (صاحبی، 1384، 672).
هافستد عنوان کرد که فرهنگ عبارت است از: برنامهریزی گروهی فکری که اعضای یک گروه یا طبقه را از اعضای گروه یا طبقه دیگر متمایز میکند (Hofstede, 2001, P.121).
به نظر تایلر فرهنگ مجموعة پیچیدهای است که شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، فنون، اخلاق، قوانین، سنن و بالاخره تمام عادات و رفتار و ضوابطی است که فرد به عنوان عضو جامعه، از جامعة خود فرامیگیرد. و در برابر آن جامعه وظایف و تعهداتی را بر عهده دارد (روح الامینی، ۱۳۶۸، 48).
فرهنگ مشخصکننده باورداشتها، مسلکها و اسطورهها، یعنی صور ذهنی دستهجمعی یک اجتماع که به تعبیری، عوامل روحی و روانی آن جامعه میباشد، تعریف شده است (دوورژه، 1367، 160).
از نظر گیروشه فرهنگ، مجموعة به هم پیوستهای از اندیشهها و احساسات و اعمال کم و بیش صریح که به وسیله اکثریت افراد یک گروه پذیرفته شده است و برای این که این افراد، گروهی معین و مشخص را تشکیل دهند لازم است که آن مجموعة به هم پیوسته به نحوی– در عین حال عینی و سمبلیک مراعات گردد (روح الامینی، ۱۳۶۸، 18).
فرهنگ، مجموعهای است از فضایل و هنرها و آداب و دانشها و معارف و کلیه نیروهای اخلاقی وروحی که بشر را از حالت بدوی و ابتدایی خارج ساخته و به سوی کمال معنوی سوق میدهد (ثقفی، 1348، 25).
ادوارد تایلور، فرهنگ را کلیتی درهمبافته شامل: دانش، هنر، اخلاق، قانون، آداب و رسوم و هر گونه قابلیت و عادت که به وسیله انسان، به عنوان عضوی از جامعه، کسب شده است، میداند (milton, 1996, p.527).
میتوان فرهنگ را بدینگونه تعریف کرد: «الگویی از رفتار که در یک سازمان به وجود میآید، زیرا سازمان به تدریج میآموزد که برای حل مسائل خارجی، سازش با محیط و یکپارچه نمودن فعالیتهای داخلی چگونه عمل کند. الگویی که کارکردی خوب داشته، کسب اعتبار نموده است و میتواند به عنوان راهی درست به اعضاء سازمان آموخت تا از همان زاویه و در همان قالب بیندیشند و احساس نمایند». فرهنگ سازمانی دربرگیرنده نیروهای ظریف، لطیف و تا حدی ناآگاه است که به محل کار شکل میدهند. فرهنگ که به میزان زیادی در برابر تغییرات مقاومت میکنند، میتواند به صورت یک نقطه قوت یا ضعف بزرگ برای شرکت درآید. در هر واحد یا دایره سهم سازمانی، فرهنگ میتواند دلیلی برای نقاط قوت یا ضعف باشد (دیوید، 1381، 286).
1-4. انواع فرهنگ
در مقولۀ فرهنگ و سخن از انواع آن دیدگاههای متنوع و نظرات گوناگونی مطرح شده است که شاید جمع میان آنها به راحتی امکانپذیر نباشد، اما در یک نگاه کلی فرهنگها را به چهار نوع عمده مىتوان تقسیم کرد، که خلاصه آنها به شرح زیر باشد؛
1. فرهنگ رسوبی:
عبارت است از رنگآمیزى و توجیه شئون زندگى با تعدادى از قوانین و سنتهاى ثابت نژادى و روانى خاص و محیط جغرافیایى و رگههاى ثابت تاریخى که در برابر هرگونه تحولات، مقاومت مىورزند و همۀ دگرگونىها را یا به سود خود تغییر مىدهند و یا آنها را حذف مىکنند (صاحبی، 1384، 154).
2. فرهنگ مایع و بى رنگ:
این نوع فرهنگ، عبارت است از آن دسته عادات، آداب و توجیههاتی که به هیچ ریشه اساسی، روانی و اصولی ثابت تکیه نمیکند و همواره در معرض تحولات قرار میگیرد. البته در جوامعی که دارای تاریخ هستند این گونه فرهنگ به ندرت پیدا میشود؛ زیرا چنانکه میدانیم فرهنگگرایی از یک عامل اساسی و فعالروانی سرچشمه میگیرد. بهطورطبیعی هر جامعهای در امتداد تاریخ میخواهد توجیهات و برداشتهای فرهنگی خود را از زندگی به نسلهای آینده خود منتقل سازد (صاحبی، 1384، 154).
3. فرهنگ خود هدفى و پیرو:
در فرهنگ پیرو، نمودها و فعالیتهایى که توجیه و تفسیرکنندۀ واقعیّات فرهنگى است، مطلوب بالذّات بوده و اشباع آرمانهاى فرهنگى را به عهده مىگیرند، این خودهدفى ویژه و فرهنگ علمى، تکنولوژى، و اقتصادى اکثر جوامع در سدههاى نوزدهم و بیستم بوده است. این خود هدفى، طبیعت اصل فرهنگ را که خلاقیّت و گسترش آرمانهاى زندگى در ابعاد “من” انسانى است، ضایع نموده است. این فرهنگ به آن قسم از کیفیّت و شیوه زندگی مادی و غیرمادی میگویند که هیچ اصل و قانون اثبات شده قبلی را مورد تبعیّت قرار نمیدهد، بلکه صحت و مقبولیّت خود را از تمایل و خواستههای غالب میگیرد. به این معنا که این قسم از فرهنگ ناشی از رفتار و امیال و خواستههای دیگران با هر انگیزه و علّتی است و هیچ کاری به تطابق آنها با حقایق و واقعیّات مستقل از هوا و هوس و تمایلات طبیعی انسانها ندارد (جعفری، 1373، 153).
4. فرهنگ پویا، هدفدار و پیشرو:
این گونه فرهنگ در محاصرۀ آن نمودها و فعالیتهایى که تحت تأثیر عوامل سیّال زندگى و شرایط زودگذر محیط و اجتماع قرار مىگیرد، نمىافتد؛ زیرا عامل محرّک این فرهنگ، واقعیّات مستمر طبیعت و ابعاد اصیل انسانى است و هدف آن عبارت است از آرمانهاى نسبى که آدمى را در جاذبۀ هدف اعلاى حیات به تکاپو در مىآورد؛ با کمال اطمینان مىتوان گفت: این همان فرهنگ انسانى است که هیچ تمدن انسانى اصیل در گذرگاه تاریخ بدون وجود زمینۀ چنین فرهنگى به وجود نیاید. این همان فرهنگى است که گریبان خود را از چنگال خودخواهان و خودکامگان تواند رهانید. (جامعه و فرهنگ) این نوع فرهنگ، شامل آن دسته از نمودها و فعالیتهایی است که ریشه در سرچشمههای زلال عقل، وحی، وجدان و قوانین ثابت طبیعت دارند (بیلینگتون، 1380، 432).
1-5. فرهنگ از دیدگاه اسلام
برخی از اندیشمندان اسلامی معاصر، «فرهنگ» را به معنایی عام به کار بردهاند که شامل علوم عقلی (مانند ریاضیات و منطق) علوم تجربی و علوم نقلی (مانند صرف و نحو و تاریخ) میگردد. ارکان آن عبارت است از: فلسفه، عرفان، دین، هنر، ادبیات، کلام (عقاید)، اخلاق، فقه، نظامهای ارزشی حقوقی، اخلاقی و دینی، زیبا شناختی، عرف و عادات و آداب و رسوم. در یک تعریف کلی از فرهنگ دینی میتوان گفت: «فرهنگ دینی عبارت است از عقاید، باورها، الگوها، روش و شیوههای عمل جامعهای که به یکی از شریعتهای الهی ایمان دارد و در اعتقادات و اعمال از پیامبر خدا پیروی و اطاعت میکند». بر این اساس فرهنگ اسلامی عبارت است از: «مجموعه عقاید، باورها، ارزشها، آداب و رسوم، الگوها، روش و شیوههای عمل متخذ از قرآن کریم و سنت معصومین(ع)». حال فرهنگ هر یک از افراد و جوامعی که دین رسمی آنان اسلام است، در صورتی اسلامی قلمداد میشود که همواره یاد شده بر کلیه روابط چهارگانه ایشان با خدا، خود، طبیعت و جامعه حاکم باشد. از سوی دیگر هرگاه معنای فرهنگ به «دستاوردهای بشر و میراث اجتماعی» آن اطلاق شود، فرهنگ اسلامی عبارت از: «مجموع آثار مثبت مادی و غیر مادی جوامع اسلامی که افراد آن عقاید، باورها، ارزشها، آداب و رسوم، الگوها و شیوههای عمل خود را از قرآن کریم و سنت معصومین(ع) اخذ کرده و در پیروی از آن، هیچ گونه کوتاهی عمدی روا ندارند» (مصباحیزدی، 1391، 271).
1-6. ویژگی های فرهنگ اسلامی
اهم ویژگیهای فرهنگ اسلامی عبارت است از:
1- منابع بنیادین فرهنگ اسلامی (قرآن کریم و سنت معصومین(ع)، در نوع خود بینظیر است.
2- اصول و مبانی فرهنگاسلامی ثابت است و با نوآوریها، خلاقیتها و ابتکارات مسلمین از بین نمیرود.
3- احکام، قوانین و الگوهای ارائه شده در فرهنگ اسلامی، روشن و کامل است.
4- فرهنگاسلامی انسان را به سوی آگاهی و آزادی مسئولانه سوق میدهد و او را از اطاعت و تمکین کورکورانه قواعد اجتماعی و فرهنگهای رشد نایافته باز میدارد.
5- فرهنگ اسلامی قابلیت جهانی شدن دارد.
6- انتقال فرهنگ اسلامی سریع و نافذ است. از آنجاکه فرهنگ اسلامی از سوی فطرت انسانها مورد تأیید واقع میشود و دین اسلام، بعضی از رفتارها و رسوم را پذیرفته و تأیید میکند، پذیرش فرهنگ اسلامی از سوی افراد و جوامع به آسانی صورت میگیرد و به سرعت در اعماق قلبها جای میگیرد.
7- فرهنگ اسلامی در چهارچوب اصول و مبانی ثابت خود، به مبادله و ارتباط با فرهنگهای دیگر میپردازد (مصباح یزدی، 1391، 271).
1-7. فرهنگ از دیدگاه امام خمینی (ره)
دستیابی به یک خط مشی فرهنگی مستقل براساس اصول و ارزشهای اسلامی دارای اهمیت بهسزائی بوده و امام(ره) دراینباره میفرمایند: درباره فرهنگ هر چه گفته شود کم است. میدانید و میدانیم اگر انحرافی در فرهنگ یک رژیم پیدا شود و همه ارگانها و مقامات آن رژیم در صراط مستقیم انسانی و الهی پایبند باشند و بر استقلال و آزادی ملت از قیود شیطان عقیده داشته باشند و آن را تعقیب کنند و ملت نیز به تبعیت از اسلام و خواستههای ارزنده آن پایبند باشند دیری نخواهد کشید که انحراف فرهنگی بر همه غلبه کند و همه را خواهی نخواهی به انحراف کشاند و نسل آتیه را آن چنان کند که انحراف بصورت زیبا و مستقیم را راه نجات بداند و اسلام انحرافی را به جای اسلام حقیقی بپذیرد و بر سر خود و کشور آن آورد که در طول ستم شاهی و خصوصاً پنجاه سال سیاه بر سر کشور آمد. فرهنگ اساس ملت است، اساس ملیت یک ملت است، اساس استقلال یک ملت است لهذا آنها کوشش کردند فرهنگ ما را استعماری کنند تا نگذارند انسان پیدا شود، آنها از انسان میترسند. اساساً فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل میدهد. بر این پایه، وی فرهنگ را بالاترین و والاترین عنصری میداند که در موجودیت جامعه دخالت دارد و با انحراف فرهنگ هویت جامعه دچار آسیب جدی میشود و با ارتزاق فرهنگ مخالف هویت جامعه مستهلک شده و موجودیت خود را از دست میدهد (امام خمینی، 1378، 40).